دو بار مانع رفتنش شدم اما بار سوم بی اطلاع رفت | نامادری شهید رستاخیز از شدت علاقه اش به حمزه 14 ساله می گوید
به گزارش نوید شاهد هرمزگان،شهید حمزه رستاخيز یكم خرداد 1351 در روستاي توكهور تابعه شهرستان ميناب ديده به جهان گشود.دانش‌آموز دوم متوسطه در رشته تجربي بود.به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت.چهاردهم اسفند 1365 در شلمچه به شهادت رسيد. پيكر او مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال 1374 پس از تفحص، در زادگاهش به خاك سپرده شد.در ادامه به مناسبت سالگرد شهادت این بزرگوار خاطره ای از زبان نامادری مهربانش منتشر میگردد.
"زهرا کرمی" نامادری شهید از پسرش چنین یاد می کند: «خیلی دوستش داشتم خودم او را بزرگ کرده بودم بچه خوب و آرامی بود از همان بچگی علاقه خاصی به قرائت قرآن داشت گرچه نامادریش بودم اما از بچه های خودم بیشتر دوستش داشتم او هرگزبه من بی احترامی نمی کرد و مرا مادر صدا میکرد. مهرش آنقدر به دلم افتاده بود که وقتی می گفت میخواهد به جبهه برود او را منصرف کردم و از او خواستم که اگر مرا دوست دارد دیگر چنین تصمیمی نگیرد. اما وقتی این حرف را میزدم آرام میخندید و میگفت:رفتن به جبهه برای من آرزوست پس اگر مرا دوست داری بگذار آرزویم به حقیقت تبدیل شود.حمزه بدون اطلاع من دوباره تصمیم به رفتن گرفت اما هر دوبار خودم از ماشین پیاده اش کردم و مانع رفتنش شدم. هر بار او را با کوله بارش از صندلی ماشین پیاده میکردم.اما بار سوم وقتی خبردار شدم که حمزه عازم شده بود و دیگر نتوانستم مانع رفتنش شوم. ماشین حرکت کرده بود و من هرگز نتوانستم او را پیدا کنم.»
